قبلا گفته بودم به خاطر این که میزم نزدیک دره، افتخار دربانی و منشی‌گری آزمایشگاه رو دارم و هر کس که دنبال دکتر میم می‌گرده، به محض ورود از من می‌پرسه دکتر کجاست و هر کس در می‌زنه، از من انتظار داره در رو باز کنم.
اما فکر نمی‌کردم ملت با قیافه‌ی من شرطی شده‌باشن و با دیدنم احساس کنن که حتما باید یه چیزی بپرسن!
صبح به محض این که رسیدم دانشکده و با کاپشن و کوله‌پشتی و هدفون وارد آزمایشگاه شدم، آقای قاف که خودش قبل از من و از نمی‌دونم کِی اونجا بود، پرسید:"شما نمی‌دونید دکتر کجاست؟!" و تا من بخوام از گیجی دربیام و سوالش رو تحلیل کنم، خودش گفت:"آها، ببخشید، شما همین الان رسیدین! قاعدتا نباید بدونید دکتر کجاست!"

+اسیر شدیم!
+ تو پیش‌نویس‌ها بود. از ۱۵ دی. یه زمان خیلی دور.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها